اي برادر! می‏خواهی اندكي از اسرار حكمت هستي، و معماي آفرينش انسان، و رموز حقيقت نماز را بداني

کلام يازدهم
تا آخر سوره
اي برادر! می‏خواهی اندكي از اسرار حكمت هستي، و معماي آفرينش انسان، و رموز حقيقت نماز را بداني، پس همراه من به اين حكايت تمثيلي كوتاه بيانديش!
زماني پادشاهي بود، بسيار ثروتمند و داراي خزاینی بي‏شمار كه همه نوع جواهر، الماس و زمرد در آن يافت مي‏شد؛ افزون برآن، خزاین بسيار شگفت انگيز ديگري نيز داشت، و از کمالاتش در بخش صنايع غریب و پیشرفته، مهارت‏هاي چشمگيری داشت، و در مورد علوم و نوآوري‏هاي عجیب بي‏شماري اطلاع و احاطه همه جانبه، و از علم و دانش جدید فراوان و فراگيري برخوردار بود.
این از اسرار است، که دارنده‏ی هر جمال و كمالی دوست دارد، جمال وكمالش را هم خود ببيند، و هم به ديگران نشان دهد، پس اين سلطان ذی‏شأن نيز خواست نمايشگاهي برپا کند، و آثارش را به نمايش بگذارد، و بدين طريق توجه رعيتش را به شكوه سلطنت، شعشعه (برق) ثروت، شگفتي‏هاي صنعت و غرايب معرفتش جلب كند، و جمال وكمال معنويش را به «دو طريق» مشاهده نمايد:
1. شخصاً با نگاه ژرف اندیش خویش ببيند.
2. با نگاه ديگران بنگرد.
بدين منظور،كاخ بزرگ، وسیع و محتشمی را ساخت، و به شكل زيبایي، این کاخ را در طبقات و اتاق‏های جداگانه‏یی بنا كرد، و هر طبقه را با جواهرات متنوع گنجينه‏هايش آراست، و با لطيف‏ترين و زيباترين آثار صنعتش زينت بخشيد، و با ظريف‏ترين فنون علم و حكمتش نظم و ترتيب داد، و با آثار معجزه‏وارِ دانش خود مجهز کرد.
پس از تكميل كاخ، سفره‏هاي رنگيني را در آن گستراند، و از انواع غذاها و نعمت‏هايش لذيذترين نوع آن را روي سفره چيد، و برای هرگروه سفره خاص و مناسبي اختصاص داد، بدين طريق چنان مهماني بزرگ و عمومي تدارك ديد،كه بيانگر سخاوت و توانگري او درصنعت بود، گویا هر سفره با نمايش نعمت‏هاي با ارزش و بي‏شماري، پُر از صدها آثار و نمونه‏هاي صنعت پيچيده و دقيق او بود.
سپس اهالي و رعيت خود را از سراسر مملكتش به تفريح و تماشا و مهماني فراخواند، و به يكی از یاوران اَکرمش(پيام رسانان برگزيده‏اش) اسرار و حكمت‏هاي كاخ، و معني و مفهوم محتويات پيچيده آن را آموخت، و وي را به عنوان استاد و معرف برگزيد، تا صانع و سازنده كاخ و محتويات آن را به رعيتش بشناساند، و رموزی را که در نقش و نگارهاي كاخ نهفته است، به آنان بفهماند، و اهداف و اشارات صنايع درون آن را به دیگران بیاموزد، و به آناني كه داخل كاخ‏اند، بفهماند، كه مفهوم جواهرات آراسته و نقوش موزون كاخ چيست؟ و چگونه به كمال و مهارت و هنر صاحب كاخ دلالت دارد، و آداب دخول و رسم و آیين كاخ و شيوه‏ی برپاداشتن مراسم تشريفات را به گونه‏یي به مردم تعلیم دهد، كه رضايت پادشاهی را که از ديده پنهان است، جلب کند.
اين استاد معرّف که در هر يك از طبقات همكاراني دارد، خود در بزرگ‏ترين طبقه‏ی قصر و در بين شاگردانش ايستاده، و خطاب به همهی تماشاگران چنين گفت:
اي مردم! مولاي ما، صاحب اين كاخ، با ساختن این كاخ و نمايش محتویات آن مي‏خواهد، خود را به شما معرفي كند، شما نيز او را بشناسيد، و آن‏گونه که شایسته است، برای شناختن او سعی و تلاش کنید.
او با اين تزیينات مي‏خواهد، خود را محبوب شما کند، شما نيز کارهایش را تحسین و صنعتش را تقدير کنید، و بدین وسیله خود را محبوب او گردانيد.
و با اين همه نعمت‏ها و احسان‏هایي كه به شما ارزانی داشته، نشان مي‏دهد، كه دوست‏تان دارد، شما نيز با اطاعت از اوامرش، محبت خود را نسبت به او اظهار دارید.
و با اين همه اكرام و انعام آشکار و عیان، شفقت و رحمتش را نسبت به شما ابرازمي‏دارد، شما نيز با شكر و سپاس، حرمت او را نگه دارید.
او می‏خواهد، با آثار كمالش در اين مصنوعات زيبا، جمال معنوي‏اش را اظهار كند، پس شما هم شوق و رغبت خود را برای ملاقات و دیدار و کسب رضایتش نشان دهيد.
و او با گذاشتن سکّه مخصوص، خاتم مخصوص و طرّه غيرقابل تقليدش روي تمام مصنوعات و تزییناتی که دیدیم، می‏خواهد به شما بگوید، که همه‏ی آن چه را دیدید، مخصوص خود اوست، و از آثار دستی خود او بوده، و تک و یکتا و مستقل و منفرد است، و شما هم او را یگانه و یکتا و بی‏مثل و مانند و بی‏همتا بدانید، و باور کنید.
اين معلم بزرگوار با چنين سخناني كه شايسته مقام و عظمت پادشاه است، تماشاگران را خطاب قرار داد، و سپس اهالي كاخ به دوگروه تقسيم شدند:
گروه اول:کسانی که به خودشناسی رسیدند، و دارای قلبی پاک و بی‏آلایش و عقل سلیم هستند. اين گروه هنگام بازدید چون به شگفتي‏هاي درون كاخ نگريستند، گفتند: «اين كاري‏ست بس بزرگ! و رازی مخفی درآن نهفته است!» و پي‏بردند، كه اين كارها عبث، بيهوده، بازی و سرگرمی نيست، کنجکاو شدند، و از خود پرسیدند: «رمز اين كار چيست؟ و چه رازهایی درآن نهفته است؟!»
در حال فکر کردن بودند،که ناگهان صداي سخنراني آن استاد را که داشت نطق می‏داد، شنيدند، و دريافتند، كه كليد تمام اسرار نزد اوست، پس با شتاب به سوي او رفتند، و گفتند:
«السّلام علیک یا ایّها لاُُستاد! چنين كاخ پرشكوهي حتماً بايد معرف صادق و ژرف‏اندیشی چون شما داشته باشد، پس لطفاً آن‏چه را كه مولاي ما به تو آموخته است، به ما بياموز.»
استاد نیز، سخنراني چند لحظه قبلش را به آن‏ها يادآوري نمود، آن‏ها نیز با دل و جان شنيدند، و پذيرفتند، و بهره‏ی شاياني از آن بردند، و در دایره‏ی مرضیات پروردگار حرکت کردند، درنتيجه پادشاه از کردار و رفتار مؤدبانه آن‏ها خرسند شد، و اظهار رضايت نمود، و آن‏ها را به قصر مخصوص و عالي و وصف‏ناپذير ديگري فراخواند، و مشمول احسان‏های خود کرد، و به گونه‏یي كه لایق جَوادمَلِک و شایسته‏ی اهالي فرمانبردار و مناسب مهمانان مؤدب و زيبنده چنين كاخ باشكوهی بود، آنان را گرامی داشت، و به سعادت دايمي مفتخر گردانيد.
اماگروه ديگر: آن‏هایی که چون عقل‏هايشان فاسد و قلب‏هايشان بي‏نور بود، وقتي پا به كاخ گذاشتند، مغلوب خواهش‏های نفسانی شدند، و به چيزي جز غذاهاي لذيذ توجه نکردند، و از ديدن تمام آن محاسن، چشم برتافتند، و به ارشاد و راهنمایی‏های استاد و شاگردانش گوش فرا ندادند، و هم‏چون حیوان، نشخوار کرده، و به خواب غفلت فرو رفتند، و بر اثر افراط در خوردن نوشيدنی‏های ممنوعی که برای هدف‏های خاصی در آن‏جا گذاشته شده بود، مست و مدهوش شدند، و با فرياد و عربده‏شان سبب اذيت و آزار ميهمانان ديگر شدند، و در برابر قوانين صانع ذی‏شأن، گستاخي و بي‏ادبي نمودند، لذا سربازان پادشاه آن‏ها را دستگير و به زندانی كه سزاوار چنين گستاخانی بود، روانه کرد.
اي كسي كه با من اين حكايت را مي‏شنوي!
حتماً فهميده‏یي كه آن حاكم بزرگ به خاطر اهداف و مقاصد مذكور اين كاخ را ساخته است، پس رسیدن به آن مقاصد به «دو چيز» بستگي دارد:
1. وجود همين استادي‏ست، كه بياناتش را شنيديم، اگراو نمي‏بود، همه‏ی مقاصد به باد مي‏رفت.
آری،کتاب بی‏مفهوم و بی‏معلم، یک تکّه کاغذ بی‏معناست.
2. گوش فرادادن مردم به سخنان آن معلم و پذيرفتن آن. پس وجود استاد در این کاخ لازم و ضروری‏ست، و گوش دادن اهالی به او نیز، سبب بقای كاخ است.
لذا مي‏توان گفت، که اگر اين استاد نمي‏بود، پادشاه والامقام، اين كاخ را نمي‏ساخت، و باز مي‏توان گفت: هرگاه مردم به سخنان اوگوش فرا ندهند، و اعتنایي نکنند، پادشاه تبدیل و دگرگونی در قصر ایجاد خواهد کرد.
اي دوست! حكايت در اين جا به پايان رسيد، اگر به اسرار اين مثال پي برده‏یی، به حقیقت آن نیز پی ببر:
آن كاخ، این دنیا و سقفش، آسمانی‏ست، با ستارگان متبسم و درخشان؛ و فرشش نیز، زمينی‏ست، که ازشرق تاغرب با نمونه‏های گوناگونی ازگل‏هاي رنگين مزین شده است.
و آن پادشاه بزرگ، ذات اقدس الهي و سلطان ازل و ابد است، كه هفت طبقه‏ی آسمان و زمين و آن‏چه درآن‏هاست، با زبان مخصوص به خود از او تقدیس و ستایش کرده، و تسبیح او را به جا می‏آورند، و همان مَلک قدیری‏ست، كه آسمان‏ها و زمين را درشش روز آفريد، و بر عرش ربوبیت ایستاد، و شب و روز را هم‏چون دو خط سیاه و سفید در پشت سر هم به حرکت درآورد، و برصفحه‏ی كاينات آياتش را نوشت، و خورشيد و ماه و ستارگان تحت امر اويند، و اوست، ذی حشمت و ذی قدرت (صاحب بزرگي وقدرت).
اتاق‏های آن كاخ، هجده هزار عالمي ست، كه هركدام، مناسب با شرایطی که دارد، تزیين و تنظيم شده‏اند… و صنايع عجيب درون كاخ، معجزات قدرت الهي هستند،که در اين عالم نمایان‏اند. و غذاهاي لذيذي كه دركاخ مشاهده نمودي، به رحمت الهي در اين عالم اشاره دارد، از قبيل: ثمره‏های خارق العاده‏یی كه به وضوح در تمام فصل‏هاي سال به ویژه در تابستان و بالاخص در باغهاي بارلا ديده مي‏شود.
آشپزخانه و آن شعله‏ها نیز، سطح زمين است، كه قلبش مملو از آتش می‏باشد.
جواهراتي كه درگنج‏هاي پنهان دیده بودی، در واقع تجليات اسمای قدسيه الهي‏ست.
و نقش و نگارهايي كه همراه با رموز آن ديديم، مصنوعات زينت بخش اين هستي و نقش‏های موزون قلم قدرت الهي‏ست، كه بر اسمای قدیر ذوالجلال دلالت دارند.
آن استاد، سرورمان محمد  است، و همكارانش، انبيا می‏باشند، و شاگردانش، اولیا و اصفیا هستند. خدمتگزاران آن پادشاه، به ملائکه اشاره دارد، که در این عالم‏اند.
منظور از آناني كه به تفريح و ميهماني دعوت شده بودند، هم به جن و انس، و هم به حيواناتيكه در این مسافرخانه‏ی دنیا در خدمت انسان هستند، اشاره دارد.
اما آن دوگروه:گروه نخست اهل ايمان‏اند، که شاگردان آستان قرآن كريمي هستند، كه مفسر آيات كتاب هستي است، وگروه ديگر اهل كفر وطغيان‏اند، كه با پيروي از نفس و شيطان به جز ظاهر زندگاني دنيا چيزي را نشناختند، آن‏ها هم‏چون حيوانات بلكه از آن‏ها پست‏تر، کوران و کران و گروه ضالین هستند.
اما گروه نخست كه سعادتمندان و ابرار و نيكان‏اند، به سخنان آن معلم بزرگ و استاد ذوالجناحین گوش فرادادند. آن استاد هم بنده است، که از نقطه نظر بندگي و عبوديت، پروردگارش را تعریف و توصیف مي‏كند، بدين لحاظ او در محضر الهي در حكم نماینده‏یی برای امّت است، و هم رسول است، که از لحاظ رسالت، احكام پروردگارش را توسط قرآن كريم برای جن و انس تبليغ مي‏كند.
اين جماعت خوشبخت پس از شنيدن سخنان رسول و گوش فرادادن به اوامر قرآن، يكباره خود را در لباس و مؤظف به وظایف بسیار لطیف و مراتب و مقامات بسیار والایی همراه با نماز دیدند، نمازی که در حکم فهرست انواع عبادات به شمار می‏رود.
آري، وظایف و مقام‏ها و مراتب والايي كه اذكار و حركات گوناگون نماز بدان‏ها اشاره دارد، به شرح و ترتیب زیر دیدند:
اول: با مشاهده‏ی آثار رباني، به صورت معاملهیی غیابی، خود را در جايگاه تماشاگران محاسن سلطنتِ ربوبيت يافتند؛ از اين رو، با گفتن «الله اكبر» وظيفه تكبير و تسبيح را ادا نمودند.
دوم: با دیدن خود در مقام معرّف و تبلیغ‏گر آثار درخشان و نوآوری‏های پروردگار -که به منزلهی جلوه‏های اسمای قدسی الهی‏ست- «سُبحانَ الله والحَمدُ لله» گفتند، و وظيفه‏ی تقديس و تحمید را انجام دادند.
سوم: با قرارگرفتن در مقام ادراك نعمت‏هايی که در گنجينه هاي رحمت الهي ذخیره شده است، و پس از چشيدن آن‏ها با حواس ظاهري و باطني، وظيفه‏ی شكرگزاري و ستايش پروردگار را آغاز نمودند.
چهارم: در مقام معرفت و شناخت، با سنجش معيارهاي معنوي، جواهر گنج هاي اسمای الهی را سنجیده، به وظیفهی تنزيه و مدح پرداختند.
پنجم: با گام نهادن درمقام مطالعه کننده‏ی مکتوبات رباني که با قلم قدرتش روي صفحه‏ی قدر نوشته شده است، به وظيفه‏ی تفكر و تحسين روي آوردند.
ششم: درمقام تنزيه و مدح، با تماشاي ظرافت و زيبایي‏هاي دلرباي موجود در آفرينش موجودات و صنعت مصنوعات، وظيفه‏ی محبت و اشتياق به فاطر ذوالجلال و صانع ذوالجمال آن را ادا کردند.
بدين طريق، بعد از مشاهده‏ی کاینات و آثار موجود در آن و بعد از این که بندگي و عبادت خود را به صورت معامله‏یی غیابی انجام دادند، و اين وظايف را در مقام‏هاي مذكور ادا کردند، به درجه‏ی تماشاي اعمال و افعال صانع حكيم و مشاهده آن ارتقا نمودند، و به صورت معامله‏یی حضوری، نخست، با معرفتی سرشار از حيرت و شگفت‏زده از تعريفي كه خالق ذوالجلال با نشان دادن معجزات صنعتش از خود به اهل شعور ارایه مي‏دهد، استقبال نمودند، وگفتند:
«سُبْحَانَكَ مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ»
«آری، معجزات موجود در همه‏ی مخلوقاتت، معرِّف ذات والاي تواند.»
سپس با محبت و عشق نسبت به پروردگار رحماني كه با ميوه‏هاي زيباي رحمتش خود را محبوب نموده، استقبال کردند، وگفتند: ﭿ ﭢ ﭣ ﭤ ﭥﭾ سپس با ابراز شكر و سپاس به پيشواز منعم حقيقي رفتند، كه با دادن نعمت‏هاي پاكش لطف و مرحمت‏اش را اظهار میکند، و با حضور درآستان او چنين به نيايش پرداختند: «سُبْحَانَكَ وَبِحَمْدِكَ» «چگونه مي‏توانيم ازعهده شكرت برآييم؟! تو سزاوار چنان شكري هستي، كه همه احسان‏های پراکنده‏ات در گيتي با زبان حال خود، شكر و ثناي تو را مي‏گويند، و تمامی نعمت‏هاي موجود در بازار هستي و پراكنده روي زمين با اعلان نامه‏های خود، تو را مي‏ستايند، و ميوه‏هاي منظم رحمت و میوه‏های موزون نعمت‏ات با گواهي و شهادت به جود و كرم‏ات، شكر و سپاس تو را در انظار مخلوقات به جاي ميآورند».
سپس در آيينه‏هاي موجوداتِ متغير روي زمين، جمال و جلال و كمال و كبريایي پروردگار را دیدند، و در برابرآن، با گفتن «الله اكبر» با عجزی آمیخته با تعظيم، به ركوع رفتند، و با محبت توأم با فروتني و فنا، شگفت زده و متحير سر بر سجده نهادند.
سپس با اظهار فقر و حاجاتِ خود و با دعا و نیاز به پیشواز غنی‏مطلقی رفتند، که ثروت بی‏پایان و رحمت فراگیرش را در پیش چشم همگان نمایان می‏کند، و فریاد ﭿ ﭤ ﭥ ﭾ سردادند.
سپس با دیدن صحنه‏هاي نمايش صانع ذوالجلال كه لطافت، ظرافت، زيبایي و فوق‏العاده بودن صنعتش را در معرض ديد همگان قرار داده است، با گفتن «مَاشَاءَ اللّهُ» استقبال کرده، وبا گفتن «چه زيبا آفريده شده است.» مراتب تقدير و تحسين خويش را ابراز نمودند، و با مشاهده‏ی اين همه زیبایی‏ها «بَارَكَ اللّهُ» گفته، و باگفتن «آمَنَّا» شهادت سردادند، و شگفت‏زده فرياد برآوردند: «بیایید و ببینید.» و بانگ «حَىَّ عَلَى الْفَلاَحِ» سر دادند، و گفتند: «ببينيد، و گواه باشيد.»
سپس با قبول توحید و تصدیق آن سلطان أزل و ابد، در مقابل اعلان سلطنت و اظهار وحدانیتِ سلطان در تمام کاینات «سَمِعْنَا وَ اَطَعْنَا» گفتند، و تسليم شدند، و اطاعت كردند.
و سرانجام با «عبودیت» -که بیانگر عجز همراه با ضعف و فقر همراه با نیاز است- و با «نماز» که خلاصه‏یی از جمیع عبادت‏هاست، پاسخ خود را به اظهار الوهیت آن رب العالمین اعلان داشتند.
بدين طريق، با انجام دادن چنین وظايف و عبادت‏های گوناگون، فريضه‏ی عمر و وظيفه‏ی زندگي‏شان را در اين مسجد بزرگ موسوم به دنيا ادا نمودند، تا این‏که صورت «احسن التقويم» را به خود گرفتند، و به مقام «اشرف مخلوقات» نایل شدند، زیرا با برکت نیروی ایمان و اَمن و امانتی که در سرشت‏شان به ودیعه گذاشته شده است، خلیفه امین روی زمین شدند.
پس از این که از میدان کسب تجربه و میدان امتحان سربلند بیرون آمدند، پروردگارکریم و مهربان آن‏ها را به پاداش ايمان‏شان به سوي سعادت ابدي دعوت می‏کند، و به پاداش اسلامیت‏شان به دارالسلام فرا مي‏خواند، و آن‏ها را با نعمت‏هایی مورد لطف و اكرام قرار مي‏دهد، و قرار داده است، كه نه چشمي نظير آن را ديده، و نه گوشي توصیف آن را شنيده، و نه به ذهن بشر خطور كرده است، و مشمول رحمت پروردگار شدند، و به جاودانگی و ابدیت و بقا رسیدند، چون آن دل داده‏یی که مشتاقانه جمال ابدي را تماشا می‏کند، و عاشقي كه هم‏چون آيينه‏یي آن را انعكاس مي‏دهد، حتماً بايد ماندگار بماند، و به ابد برود.
آری، اين است، فرجام و عاقبت شاگردان قرآن. پروردگارا، ما را از زمره‏ی آنان بگردان! آمین!
ولی گروه اشرار و فجّار، وقتي در سن بلوغ به قصر اين عالم پا نهادند، همه دلایل وحدانيت را با كفر پاسخ دادند، و در برابر تمامی نعمت‏ها ناسپاسی کردند، و همه موجودات را به بي‏ارزشي متهم کرده، و با کفر و کافری‏شان تحقير نمودند، و به خاطر رد و انکار تجلیّات همه اسمای الهی، در زماني كوتاه جنايت بس بزرگی مرتكب شدند، و مستحق عذاب ابدي گرديدند.
آري، سرمايه‏ی عمر و امکانات و اعضا و حسّیات انساني به این دلیل به انسان داده شده است، که وظايف مذكور را انجام دهد.
پس اي نفس سرگردان! و اي دوست فريفته‏ی خواهش‏های نفسانی!
آيا فكر مي‏كنيد، وظيفه زندگي‏تان فقط اين است، که با گرایش به مدنیت و شیوه‏ی تربیتی آن، تمایلات نفسانی خود را برآورده سازید، گفتن آن دور از ادب است، یعنی وقت خود را تنها صرف شهوت و فرج و شکم‏پرستی کنید؟ يا فكر مي‏كنيد، كه اين همه لطایف ظریف و معنویات و اعضا و جهازات حسّاس، و جواهرات و تجهیزات پيشرفته، و حواس و حسيّات كنجكاو فقط به اين دلیل در دستگاه وجودتان نصب شده، و تنها هدف این است، که در اين زندگي فاني، هوس‏های نارواي نفس رذيل را برآورده سازيد؟ هرگز و ابدا!
بلكه هدف آفرينش از گنجاندن این ابزار و تجهیزات در نهاد و فطرت‏تان بر «دو اصل» استوار است:
1. حس درک و شعور شکرگزاری در برابر یکایک نعمت‏های منعم حقیقی را به شما بدهد، و شما هم بايد آن را احساس نموده، و به شكر و عبادتش بپردازيد.
2. زمینه معرفت و شناخت یک به یک همه‏ی انواع تجليّات اسمای قدسیّه الهي را كه در هستي تجلي نموده است، توسط آن تجهیزات برای شما فراهم کند، و بفهماند، و بچشاند، شما نيز با چشیدن آن، سعی به شناخت آن اسما کنید، و ايمان بياوريد.
لذا برمبناي اين دو اصل،كمالات انساني نشو و نمو کرده، و بوسيله‏ی آن است، که انسان، انسان حقيقي مي‏شود.
اكنون مثالي می‏آوریم، تا بداني، كه امکانات و حسّیات و اعضای داده شده به انسان برخلاف حیوان، فقط برای به دست آوردن حیات دنیوی نیست.
اربابي به يكي از مستخدمينش بيست سكه داد، تا از نوع پارچه مخصوصي لباسي برای خود بخرد، مستخدم رفت، و لباسي از جنس اعلي برای خود خريد، و پوشيد. و باز همين ارباب به مستخدم ديگرش هزار سكه داد، و كاغذ يادداشتي را نيز در جيبش گذاشت، و او را برای تجارت فرستاد.
حال هر عاقلي مي‏داند، كه هدف از دادن اين همه پول، تنها خريد لباس نيست، چون مستخدم اولي فقط با بيست سكه‏ی آن از بهترین جنس، لباس خريده بود، حال اگر اين مستخدم دوم با بي‏اعتنایي يادداشتي را كه به او داده شده است، نخواند، و با تقليد از مستخدم اول تمام سرمايه‏اش را به مغازه‏دار بدهد، و از کهنه‏ترین و قدیمی‏ترین مارک آن -نسبت به دوست خود- خرید نماید، اين كار او كمال حماقت است، لذا بايد به شدت تنبيه شود.